جدول جو
جدول جو

معنی کن دکتن - جستجوی لغت در جدول جو

کن دکتن
از صخره ی بلند افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ فَ)
شو پس شد، مراد از عالم موجودات. (غیاث) (آنندراج). کن فیکون عالم موجودات را گویند. (ناظم الاطباء) :
یارب کدام روز مبارک بنا نهاد
معمار آفرینش و بانی کن فکان.
؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 9).
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود در کن فکان.
مولوی.
، در بیت زیر مقصود امر باری تعالی است. کن فیکون:
امر ملک الملوک مغرب
هم رتبت کن فکان بینم.
خاقانی.
و رجوع به کن فیکون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کن فکان
تصویر کن فکان
شو، پس شد
فرهنگ لغت هوشیار
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
متورم شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا افتادن، کامل شدن، خوب پخته شدن غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
بر وفق مراد بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش گرفتن، سرایت آتش از جایی به جایی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
چف دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شایع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خز دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نمایان شدن، بیرون آمدن از زیر پوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
نظر کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سقوط کردن، سقوط از پرتگاه و صخره
فرهنگ گویش مازندرانی
به پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر سر زبان ها افتادن، تنها ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت افتادن و سقوط ناگهانی از شنیدن خبری هولناک، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
فراموش کردن رخدادها و در گذشتن از آن، عقب ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم نمودن، آماس نمودن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیدن خربزه و میوه هایی مانند زردآبو و شلیل
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین گیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع شدن آب، نابود شدن و از ریشه و اصل افتادن، مفعول گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جاخوش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ماندگار شدن، نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتادن، کم شدن میل جنسی، مبارزه بین دو گوسفند نر
فرهنگ گویش مازندرانی
برخورد کردن، دعوا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشمن شدن، یا کسی در پیچدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از کوه پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
اسهالی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی